وفا
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان سراپای وجود بی وفا معشوق را پروانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم همان یک لحظه اول که ظلم را میدیدم از این مخلوق بی وجدان جهان را با همه زشتی و زیبایی به روی یکدگر ویرانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم که میدیدم یکی عریان و لرزان و دیگری پوشیده از صد جامه رنگین زمین و آسمان را واژگون و ویرانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم نه طاعت میپذیرفتم نه گوش از بهر استغفار ناکرداران تیز میکردم
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم برای خاطر تنها یکی مجنون صحراگرد بی سامان هزاران لیلی ناز آفرین را کوه به کوه آواره و دیوانه میکردم
عجب صبری خدا دارد
چرا من جای او باشم،همین بهتر که خود جای خود بنشسته و تاب تماشای زشت کاریهای این مخلوق را دارد وگرنه من به جای او چه بودم،یک نفس کی عادلانه سازش با جاهل رمز نادانه میکردم
Design By : LoxTheme.com |